هراس غرب از اسلام ناشی از ریشه های مذهبی آن نبوده بلکه از ریشه های سیاسی اسلام بود که غرب را به وحشت افکنده است. مذهب همیشه بوده است اما این برداشت سیاسی از مذهب است که برای غرب مشکل آفرین گردید. آنچه امروز ادبیات اسلام در بردارد، منبع مهمی برای مرعوب ساختن کسانی است که با اسلام خصومت دارند.
جهاد به عنوان یکی از واژگان بنیادین در ادبیات اسلام باعث وحشت غرب در طرح ریزی سیاست خارجی خود با جهان اسلام شده است. کاربرد این واژه امروزه در بحران افغانستان و کمک برخی طرفداران سلفی گری در پاکستان به گروه تندرو طالبان و شبکه القاعده، تحت عنوان جهاد علیه غرب و نماد آن امریکا، مؤید همین امر است. طلاب حوزه های پاکستان برای حمایت از اندیشه سلفی گری طالبانی عملا در جبهه طالبان علیه غرب و امریکا به جهاد پرداختند. در حقیقت بیشترین وحشت غرب از اسلام ناشی از تحمیل احکام و دستورات سیاسی اسلام بر دیگران است اما باید پذیرفت که نه برداشت یک دستی از اسلام وجود دارد و نه اسلام سیاسی یک دستی که بتوان چنین حکمی را عمومیت بخشید. نگاه مختصری به آثار خاورشناسان این امر را روشن می سازد که ایشان در تحقیقات خود همیشه در پی القای این عقیده بودند که باید با اسلام مبارزه شود.[6]
در همین زمینه ماکسیم رودینسون خاور شناس معروف فرانسوی در کتاب جاذبه اسلام ضمن انتقاد تلخ از خطوط فکری ناصواب خاورشناسان می نویسد.… البته همیشه هدف از تحقیقات خاورشناسی درباره اسلام این بود که با اسلام مبارزه شود.
عموما دیدگاه غرب نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی بسیار محدود و تنگ نظرانه بوده است. حتی در جریان پیروزی انقلاب، تمرکز رسانه ها و نمایندگی های غرب نسبت به کلیت حرکت اسلامی و انقلابی در ایران صرفا بر تأثیرات آن بر منافع سیاسی و بازرگانی بریتانیا و امریکا متمرکز شده بود.[7] همین دیدگاه تنگ نظرانه و تک بعدی گفتمان اسلام سیاسی ایران را ستیزه جو و افراطی می دانست. از این منظر آنچه از دولت جدید انقلابی در ایران برداشت می شد، نه تنها ناشی از ستیزه جویی گفتمان اسلام سیاسی بلکه ناشی از تمایلات ایران برای گسترش نفوذ در منطقه بود و اینکه انقلاب اسلامی بقا و هویت خود را در صدور انقلاب می دید. هر چند در خصوص راهکارهای عملی و شیوه های صدور انقلاب اختلاف نظرهایی در داخل مشاهده می شد و حتی برخی کلا با این نظر مخالفت می نمودند، اما به هر حال کلام امام(ره) به عنوان مرکزیت گفتمان مسلط این استراتژی را به خوبی نمایان می سازد. به اعتقاد امام (ره):
ما باید سعی کنیم انقلابمان را صادر کنیم. تمام ابرقدرت ها و قدرت های دیگر در صدد نابودی ما هستند، اگر ما در یک محیط بسته بمانیم عاقبت با شکست مواجه خواهیم شد.[8]
ما بر این اعتقادیم که:
نهضتی را که امام خمینی آغاز کرد، تأثیر جهانی داشت و بسیاری از مسلمانان جهان را در مسیر بازیابی هویت اسلامی خویش قرار داد.
برداشت های غرب از جهان اسلام سیاسی است. علاوه بر این عدم وجود آگاهی و اطلاعات کافی و مستدل از دولت های انقلابی و شرایط پیرامونی و درونی آنها و همچنین عدم برآورد دقیق از جایگاه و توان خود و شرایط نظام بین الملل از سوی رهبران کشورهای انقلابی، سوء برداشت ها افزایش یافته و منجر به اعمال افراطی، جنون آمیز و جنگ گردید.
بر همین اساس هراس غرب از اسلام سیاسی، درک و فهم تنگ نظرانه و تک بعدی رهبران غربی را در پی داشته که خود منشأ بسیاری از تحولات و برخوردها شده است.
در تعیین بازتاب های انقلاب اسلامی چه از سوی موافقین و چه از سوی مخالفین برداشت های غلط و انحرافی صورت گرفته است.
اسلام سیاسی در حرکت های اسلامی هویت خود را در تعارض با فرهنگ حاکم بر غرب تعریف می کند.
برداشت های یکدست و یکسانی از انقلاب اسلامی وجود ندارد. فاکتور قدرت، عموما، نوع برداشت ها را تعیین کرده است. برداشت های جهان اسلام نیز بر همین اساس بوده است.
روند بازتاب های انقلاب اسلامی با تحولات درونی و فراز و نشیب های داخلی و همچنین تحولات نظام بین الملل دچار تحول شده است.
با عنایت به موارد فوق:
پژوهش حاضر بر انگاره هایی استوار است که در پیوستگی درونی با یکدیگر قرار دارند.
1. با وجود تمام سوء برداشت ها، برآوردها و برخوردهای غرب به عنوان مرکزیت نظام بین الملل انقلاب اسلامی با به چالش کشیدن این گفتمان بسیاری از عناصر مرکز محوریت غرب را تحت تأثیر قرار داده است. بازیگران نظام بین الملل (قدرت های بزرگ و ابرقدرت ها)، محیط بازی و قواعد نظام بین الملل تحت تأثیر این انقلاب قرار گرفته و عکس العمل نشان داده اند. غرب ستیزی و گفتمان رقیبی که اسلام سیاسی ارائه داده، بنیادهای نظام وستفالیایی را هدف قرار داده و در پی ستیز با نظم کهن به دنبال ایجاد نظمی جدید برای اسلام و بر اساس اصول اسلامی می باشد.
2. انقلاب اسلامی با احیای تفکر اسلامی، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصه های مختلف اجتماعی برجسته ساخته و عنصر هویت اسلامی را به عنوان واقعیتی پذیرفته شده در برابر هویت غربی جهان شمولی که اندیشه غرب ارائه می دهد قرار داده است.
3. هر چند انقلاب اسلامی ایران با احیای اسلام و تفکر اسلام سیاسی خود را در مقابل غرب و فشارهای شدید نظام بین الملل قرار داد، اما همین امر غرب را در شناخت بهتر و جامع تر اسلام ترغیب نمود. بر همین اساس مطالعات اسلامی و اسلام شناسی به سرعت جای شرق شناسی را گرفت.
4. گفتمانی که انقلاب اسلامی ایجاد نموده؛ قادر به تبیین یک نظریه کلان سیاسی می باشد.
اکنون با گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقب آن تحولات و دگرگونی های عظیم در نظام بین الملل، زمان آن رسیده تا با دیدی واقع بینانه و بدون افراط و تفریط به بررسی بازتاب و تأثیرات انقلاب اسلامی بپردازیم. نقاط قوت و ضعف و روندهای تداوم متغیر در این جریان را بازشناسیم. بی شک نتایج حاصل تصمیم سازان و سیاستگذاران نظام را در ارزیابی دقیق تر برنامه ها و راهبردها و همچنین اتخاذ راهکارهای مناسب تر یاری خواهد رساند. فهم و شناخت ابعاد مختلف و روندهای جاری در این خصوص، برآورد دقیق و علمی دیگران از خود به شکلی قانع کننده هزینه های تصمیم گیری را کاهش داده و آستانه های امنیتی را بالا خواهد برد. امکان بهره گیری از فرصت ها و کاهش تهدیدات در گرو همین شناخت و فهم است.
اساسا ایدئولوژی ماهیتی جهان شمول دارد. انقلاب های ایدئولوژیک نیز با بهره گیری از همین خصیصه در پی گسترش و همه گیر شدن خویشند و آمال خود را در گسترش دامنه نفوذ و جهان گستری جستجو می کنند و از این طریق در پی کسب مشروعیت و پیشبرد برنامه و اهداف خود می باشند. اما در این راه عوامل و شرایط بسیاری مانع از تسلط آنها می شوند. مقاومت گفتمان یا گفتمان های غالب عوامل محیطی، ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی، قدرت و توان موتور محرک ایدئولوژی از جمله عوامل مؤثر در روند جهان شمولی ایدئولوژی ها می باشند. به عبارت دیگر اثرات پدیده ها جدای از ویژگی های خود پدیده، شرایط پیرامونی و همچنین خصوصیات موضوع، اثرپذیرنده نخواهد بود و تمام این عوامل در یک پیوستگی درونی با یکدیگر تعامل خواهند داشت.
بر همین اساس بازشناسی بازتاب های انقلاب اسلامی بر نظام بین الملل بدون توجه به ویژگی های انقلاب، شرایط و تحولات نظام بین الملل، جایگاه و نقش قدرت های بزرگ و شناسایی روند های جاری نظام بین الملل تلاشی بی ثمر خواهد بود.
بدیهی است بازتاب های انقلاب اسلامی در طول این ربع قرن با تغییر و تحولات داخلی و سیستمی دچار تحول و دگرگونی شده است. برای مثال می توان به برخورد غرب با پیام صدور انقلاب در دهه اول انقلاب و اثرات و تحولات ناشی از تغییرات درونی و پیرامونی بر برداشت غرب اشاره کرد.
درک و برداشت اندیشمندان غرب از اسلام دچار تحول عمیقی شد و متوجه عدم وجود برداشت های یکدست، حتی در جهان اسلام، از مفاهیم اسلامی شده اند و اکنون سعی می کنند بین اسلام به عنوان یک دین با ابعاد سیاسی اجتماعی به اسلام نظیر بنیادگرایی اسلامی، ستیزه جویی اسلامی، تروریسم و اسلام سیاسی تفاوت قائل شوند. در همین خصوص رشد تولید ادبیات در مورد اسلام و ابعاد گوناگون آن (که بی شک از جمله بازتاب های اساسی انقلاب اسلامی است) قابل توجه است.
ابعاد وسیع انقلاب اسلامی در ایران و امواج ناشی از آن اندیشمندان بسیاری را به خود معطوف ساخته است. هر چند برخی با دغدغه های دولتی بر آن نگریسته اند و محدودیت های نگاه های سیاسی قدرت های ریز و درشت را در نوشته ها و تحلیل های خود اعمال نموده اند؛ اما بسیاری نیز از دریچه نگاه تحلیل گرانه و عالمانه به کنکاش در جوانب امر برآمده اند. بهت و شگفت زدگی نه تنها در بین سیاستمداران بلکه عرصه های دانشگاهی و پژوهشی را نیز در بر گرفته و اکثر پژوهندگان در پی ریشه یابی این تحول شگرف و حرکت انقلابی برآمدند. بخش عمده ای از ادبیات مطالعات انقلاب اسلامی به بررسی ابعاد نظری و علل پیدایش و ظهور انقلاب معطوف شده است.
نوشته های پژوهش گرانی همچون اولیور روا، جیمز دو فرونزو، بری روزن[9]، اسکاچ پل[10]، اسپوزیتو[11]، همایون کاتوزیان، فرهاد کاظمی، سعید امیر ارجمند، حامد الگار[12]، … در این مجموعه قرار می گیرند. بخش عمده ای از نوشته ها نیز به سیاست های ایران و تحولات داخلی ایران پس از انقلاب پرداخته و روابط جمهوری اسلامی ایران را با قدرت های بزرگ بررسی نموده اند. غالب پژوهش ها به رفتار خارجی ایران و اعمال سیاست خارجی پرداخته اند. که این بخش با بیشترین تنگ نظری و نقد مواجه شده است. برای مثال نوشته های خلیل زاد و فرد هالیدی؛ به وضوح تحلیل های یک جانبه ای از انقلاب را ارائه نموده اند.
ادامه دارد ….